-
تولدت مبارک ..
1390/08/19 19:14
Normal 0 false false false MicrosoftInternetExplorer4 امروز 19 آبان بود ، مصادف با تولد یک سالگی این وبلاگ .. وبلاگی که هر روز بیشتر از دیروز رو به خاموشی و انزوا میرود .. روزی که اینجا را درست میکردم ، میخواستم یک ناشناخته باشم ..میخواستم بعضی حرفهای ساده را اینجا بگویم ..بعضی حقیقت ها را ..بعضی رازها را ..بعضی...
-
...
1390/08/19 19:12
Normal 0 false false false MicrosoftInternetExplorer4 دنبال کلمه میگردم ..دنبال واژه ای که بتواند توصیف کند این جمعه ها را .. جمعه ی بی انتظار جمعه ی تسلیم .. به فریادمان برس ای عزیز خدا ..
-
...
1390/08/13 14:18
هذا یوم الجمعه ...وهو متوقع فیه ظ هور ک .... + خدایا متنظرم کن ....
-
[ بدون عنوان ]
1390/07/29 23:13
Normal 0 false false false MicrosoftInternetExplorer4 امروز هم گذشت ودلم م هما ن نشد ... بر سر سفره ای که نان دعایش ک پک زده است ...
-
...
1390/07/22 00:54
Normal 0 false false false MicrosoftInternetExplorer4 نشسته ام روی روزهای روزمره زندگی ....کاری کرده که یادم برود دل طلب تورا دارد ...آن وقت میشویم منتظرانی که انـتظار فقط لق لقه دهانشان میشود با دعاهای خسته و توشه ی خالی .. ++ دعایم کن ...
-
...
1390/07/01 21:59
گاهی همینطور بی دلیل ..بی دلیل که نه ..غصه امان می گیرد ..مخصوصا جمعه , وقتی غروب میشود .. بیا بگو که از که بگیرم سراغ تورا ..
-
کمرنگ
1390/06/25 00:00
Normal 0 false false false MicrosoftInternetExplorer4 جهان بی او چه بی رنگ ست .. انتظار ما چه کمرنگ است واین احساس پر از ننگ است تو .. تو می آیی ومن دیگر نمی گویم ... .....
-
فاصله
1390/06/18 01:06
Normal 0 false false false MicrosoftInternetExplorer4 در دلم هستی وبین من و تو فا ص ل ه ه ا س ت ...
-
نامه
1390/06/16 21:00
Normal 0 false false false MicrosoftInternetExplorer4 آن شب به خاطر حس بیپناهی احمقانهای که درونم ایجاد شدهبود دوست داشتم به خانه بیاید اما او نیامد ومن با تمام حسرتی که تصورش ممکن بود به او فکر کردم. صبح با صدای زنگ در بیدارشدم .پستچی بود . نامه ازطرف او بود .خوشحال شدم فکر کردم الهامات درونی شب گذشته بی جهت نبوده...
-
منتظر باشید !
1390/06/16 16:00
Normal 0 false false false MicrosoftInternetExplorer4 به زودی در این مکان پُستِ جدید نصب میگردد با تشکر مدیر ِ برجستهی این وبلاگ
-
که این چنین است رسم روزگار..
1390/06/08 15:11
Normal 0 false false false MicrosoftInternetExplorer4 گ ل ا ب ت و ن نوشت : بودن یا نبودن ..این مسئله اصلا مهم نیست !
-
تمام شد..!
1390/06/04 00:11
Normal 0 false false false MicrosoftInternetExplorer4 جمعه آخر ماه رمضان امسال هم دارد میرود .. میخواهم بخواهم این شب ها خودت دعا کنی برای این سرزمین ومردم چشم براهش ... به اینکه لایق حضور شویم .....خستــه شدیـم ...
-
چه کنم ...
1390/05/27 20:30
Normal 0 false false false MicrosoftInternetExplorer4 باز هم نیامدی .. چه کنم که واژه ها برای از تو گفتن کلیشه میشوند .. چه کنم که ازتو چیزی نمیدانم .... چه کنم که عادت کرده ام به این شب جمعه نوشتن ها ... کـاش که ایـن فاصله را کـم کنی ..
-
صفر
1390/05/21 15:59
دراین لحظه انگیزه من برای نوشتن در اینجا صفر شده است .صـــفر مطلق !
-
من اینجا بس دلم تنگ است ..
1390/05/20 17:38
دلم روزهای را میخواهد که هرووقت غصه ام گرفت روبرویش بایستم وخانه تکانی کنم ذهنم را ..وآن وقت او دلداری امان دهدو آماده برای روزهای سخت ... دلم بودنش رابهانه میکند خدا ... الهم اشکو الیک فقد نبینا غیبه ولینا ... مـارادریــاب .. .
-
ناچارم به گفتن ..!
1390/05/17 15:03
منظره زیبایی بود .غروب خورشید .دریاچه مرغابی ها ..پارک خلوت .. اما نمیتوانستم از این زیبایی لذت ببرم ..آرامشم را گرفته بود ..فکر اینکه موضوع بچه را چطور باید بگویم ..یا اصلا بگویم یا نه ؟ ..پریشانم کرده بود ..کاش آیزاک یک زن بود . کاش میشد با او از همه چی حرف زد . بلاخره باید با یک نفر درمیان بگذارم .. آه فهمیدم...
-
..
1390/05/14 00:09
شب جمعه ست وباز نگاه مهربانی را جستجو می کنیم که بی توقع چشم هایمان را که از گرد وغبارزمانه خاک گرفته بشوید ..و دعا کند که حالمان ..تمام زندگی امان پر شود از دوست داشتن با او بودن ... ودلمان خوش است که " زمین به بندگان شایسته خدا خواهد رسید ..."
-
فال
1390/05/09 17:29
نگاه کن! هرم انگشتانم روی صفحه ی فال می سوزاند طالع ام را ومــن سوخته ی نجابت بی ریایی ام می شوم هر بار. نگاه کن که انتظار ادمیان، مرا صبـــور می خواهد... امــا از من گذشته است دیگر...
-
یار همیشگی
1390/05/06 16:03
باید شاعر بود ..شاعر ها خوب بلدند چطور قشنگ آه بکشند ..چطور از رنجی که برتو رفته بگویند ...بلدند غم شان را بسرایند ..ما فقط بلدیم به سبک خودمان شب های جمعه نبودنت را به یادمان بندازیم و خدا خدا کنیم که دستمان از دامنت یک لحظه جدا نشود ..که روزگار پر طوفان است وهیچ کس را از فردایش خبری نیست . .. هوایمان را داشته باش...
-
شما بله ..!
1390/05/04 23:53
آیزاک احضارم کرده بود .. احتمالا میخواست در مورد خرابکاری های اخیرم با من صحبت کند ..حاضر بودم نیمی از حقوقم را بعنوان جریمه بردارد اما از من توضیح نخواهد ! داشتم برایش توضیح میدادم که ...اخیرا گاهی سرم گیج میرود و دست خودم نیست , همانطور که حرف میزدم آیزاک از روی صندلیش بر خاست و روی مبل کنار من نشست ... توی چشمانم...
-
نوستالژی من و آینده ام
1390/05/03 19:04
وقتی بچه بودم ..همه ی بالشتهای توی خونه رو جمع میکردم و باهاشون خونه میساختم ..مثل این عکس ..بعد داداشم رو صدا میکردم اونم از توی حیاط سبزی جمع میکرد و گل و گیاه می آورد .. حالا می فهمم که چر اون گیاه پزشک شد و من ...
-
دختری که می شناختم
1390/05/02 08:44
برای تقریبا چهار ماه، دو یا سه شب در هفته، یک یا چند ساعتی او را می دیدم. اما این ملاقات ها هیچ وقت بیرون از آپارتمانی که زندگی می کردم نبود. همیشه از درز کردن رابطه مان به بیرون از آپارتمان و سر در آوردن مردم از آن، هراس داشتم. شاید همیشه از این که تمام اتفاقات و چیزهای مشترکمان در حد یک رابطه ی عاشقانه ی سطحی تنزل...
-
خودم چیزی ندارم ..
1390/04/30 20:06
یا وجیها عندالله ........اشفع لنا عندالله ...
-
....
1390/04/29 23:35
خدا دیگه خسته شدم ..دیگه کم آوردم .. کم آوردم از بس برای هر چیز کوچیکی باید درخواست کنم .. کم اوردم که باید بخاطر چیزهای بی ارزش کلی نذر کنم .. کم آوردم ...آره خودمم ..همونی که دوست داشت تو رو بیشترصدا کنه.. حسودیم میشه به خوشبختی آدما ..به اینکه بدون اینکه بخوان به همه چی میرسن ..به شانسشون .. مسخره اس نه ؟ آره بخند...
-
همیشه خوب باید بود !
1390/04/27 10:52
پر از عشقم و یک معشوقه ی مبهم شبیه خط خطی های قشنگ و اندکی درهم یکی عاشق تر از عاشق یکی با عشق می جنگد همیشه باید عاشق بود، باید ، بی مخاطب هم !!! یکی می خندد از شاعر که شاعر غرق اوهام است نه آقا ، نه ،نخند از او من از افکارش آگاهم ! آهای آبی ترین موج خداوندی به لب هایت تمام خنده ات را می خرم یکجا به صد درهم قبول است...
-
تولدت مبارک ..
1390/04/23 21:38
سلام بر تو ای بقیه الله فی ارضه .. سلام بر توی ای وعده حتمی خدابرای روزهای سخت .. رسم براین است که جشن تولد به مولود هدیه می دهند ..ما چیزی شایسته تو نداریم ..فقط گاهی ..از پشت این دیوار بلند انتظار سرک میکشیم بگوییم دوستت داریم ... بگوییم .. که در صمیمانه ترین آرزوهایمان هستی.. حتی اگر سالها بگذرد... سالهایی که نه...
-
شوهر من
1390/04/19 08:35
کتاب "شوهر من " شامل چهار داستانه که نمیشد بی مقدمه بخش از ان را انتخاب کرد : داستان دومش حکایت مردیست که زنش چند روزی به مسافرت می رود و او زندگی زناشویی اش را با آنا مرور می کند و حتی زندگی آنا را در سفری که بدون او رفته متصور می شود و به مرور شک ها و گمان ها به سراغش می آید و کم کم همینها باعث میشود که به...
-
شاید ..
1390/04/16 15:06
نمی دانم چه کرده ایم یا... چه نکرده ایم ..که جمعه های قرمز تقویم تند تند ورق میخورد و ما هنوز دعای فرج میخوانیم ... تو هم با من بخوان : الهم کن لولیک ... شاید فرج ی شد ...
-
بازی عروس داماد
1390/04/13 18:04
«پدر گفت؛ مادرت به آسمان ها رفته. عمه گفت؛ مادرت به یک سفر دور و دراز رفته. خاله گفت؛ مادرت آن ستاره پرنور کنار ماه است. دختربچه گفت؛ مادرم زیر خاک رفته است. عمه گفت؛ آفرین، چه بچه واقع بینی، چقدر سریع با مساله کنار آمد. دختربچه از فردای دفن مادرش، هر روز پدرش را وادار می کرد او را سر قبر مادرش ببرد. آنجا ابتدا خاک...
-
گاهی ..
1390/04/12 14:46
گاهی گمان نمی کنی ولی می شود گاهی نمی شود، نمی شود که نمی شود؛ گاهی هزار دوره دعا بی اجابت است، گاهی نگفته قرعه به نام تو می شود؛ گاهی گدای گدای گدایی و بخت نیست، گاهی تمام شهر گدای تو می شود... دکتر علی شریعتی