گـلابـــتون

که شاید..... کسی.... کمی همدرد ما باشد....

گـلابـــتون

که شاید..... کسی.... کمی همدرد ما باشد....

اصل مهم

امروز مهندس یک اصل مهم ر وبهم گفت ..

گفت هیچ وقت مهندس های معماری رو تحویل نگیر....! اونا از نظر ما آرشیتکتی بیش نیستند ...!


ببخش..

سخت شده نوشتن برای تو ... نمی توانم شاید هم نخواسته ام که زیباترین نوشته ها را تقدیم تو کنم ..

منی که تنها ابزار دم دستی ام همین کلمات اند ..کلماتی که هیچ وقت پاسدار خوبی برایشان نبوده ام ..زیاده و هرجا خرجشان کردم ..انتظار و دلتنگی وجمعه ها شده اند جزو وا‍ژه های معمولی و روزمره مان ...من ، حالا به واژه ها التماس میکنم تا رها شوند ...

آناکارنینا

موضوع این است :فرض کن که زن داری و زنت را هم دوست داری و عاشق زن دیگری میشوی..- معذرت میخواهم، این حرف تو برای من درست به  همان اندازه عجیب و نامفهوم است که فرض کن وقتی اینجا (رستوران) خوب سیر شدیم، از کنار دکان نانوایی که رد می شویم یک نان قندی بدزدیم !

 

قسمتی از کتاب آناکارنینا   نویسنده : تولستوی

مبارک باشد ..

به حساب تاریخ  ..

از امروز شروع میشود  ...

آغاز ...

راستی حواست هست چندمین بیعت نامرئی را جشن میگیریم ؟

عطر سنبل ، عطر کاج

یکی دیگر از همسایه ­ها, پیرزن مهربانی که به من یاد داد چطور از گیاهان خانگی نگهداری کنم, پرسید چند تا گربه توی خانه داشتید؟ پدر, با توانایی خارق­العاده ­اش در خراب کردن دوستی­ها, گفت: ((ما توی خانه حیوان نگه نمی­داریم. آنها کثیف هستند.)) پیرزن همسایه گفت: ((اما گربه­ های شما خیلی خوشگل هستند!)) اصلا نمی­دانستیم او درباره ­ی چه چیزی صحبت می­کند. با مشاهده ­ی چهره ­ی متحیرمان, او عکسی از یک گربه­ ی مو بلند و زیبا به ما نشان داد و گفت: (این یک گربه­ ی پرشین است)) این برای ما تازگی داشت, تنها گربه­ هایی که در کشورمان دیده بودیم گربه ­های ولگرد و گری بودند که آشغال­های جلوی خانه­ ی مردم را می­خوردند. از آن به بعد وقتی می­گفتم ایرانی هستم, اضافه می­کردم: ((کشور گربه ­های پرشین)) که تاثیر خوبی روی مردم می­گذاشت.

 

 بخشی از کتاب : عطر سنبل ، عطر کاج نوشته ی :فیروزه جزایری دوما

هذا یوم الجمعه

+ ...که تو باشی و مرا غم ببرد ....؟

یاامام رضا

هل آخر را محکمتر داد .

دیگه رسیدیم کنار ضریح !

دستش را به ضریح انداخت وداد کشید :

 امام رضا الهی قربونت بشم ...

 گفتم یکم آرومتر ...

گفت : آخه میخوام امام رضا بشنوه !

یا امام رضا !

پول نداشت

بی پول بود .

چند وقتی میشد سرکار نمیرفت .

روبروی گنبد ایستاده بود ومیگفت : حالا نمیشه بااین مدرک مهندسی یه کاری برامون جور کنی ؟!