گـلابـــتون

که شاید..... کسی.... کمی همدرد ما باشد....

گـلابـــتون

که شاید..... کسی.... کمی همدرد ما باشد....

یه بار دیگه ..

خیلی وقته نگفتم...اونقدر نگفتم و ننوشته ام که خودم یادم رفته یک زمانی همین وبلاگ نویسی شده بود دغدغه روزهای من.

میخوام یبار دیگه به رسم قدیما از حالم بگم ...از این روزها......

این روزا بیشتر  اوقات من در گرفتن گواهینامه کوفتی .پیام دادن به امید (همسرم) و طبق روال همیشه دغدغه های کاری  میگذره...

امروز به فاطمه دوستم زنگ زدم ..میگفت وقتی بری خونه خودت اوضاع خیلی خوب میشه دیگه خیلی از دردسرات کم میشن.

حس میکنم راست میگه . خسته شدم از این دوران .

خدایا کمکمون کن .دلم میخواد تاریخ دقیق عروسیم مشخص بشه. از بس همه ازم سوال کردن و گفتم بعد از محرم و صفر خسته شدم ...

خدایا مقدمات ازدواج همه ی جوونا رو فراهم کن..

چقدر ساده و بچه گونه حرف زدم . حالم بد شد. از سحر مایوس شدم .......


نظرات 1 + ارسال نظر
سعـــ 1392/09/02 ساعت 18:30

خوشحالم بعد از مدتها میخونمت..
تو رو خدا بیشتر از این کارها کن.
میخواستم زودتر کامنت بدم، ولی پیش خودم گفتم شاید تو هم مثل بقیه از من بدت بیاد، اما دیگه طاقت نیاوردم و کامنت میدم.
اینهایی که گفتی ان شاالله حل میشه.. گواهی نامه هم چیزی نیست ، اون رو هم میگیری.. رکورد دار آئین نامه خودمم با 14 بار ردش شدن و فکر کنم برای من گواهینامه گرفتنم 3 سال طول کشید ولی بالاخره تابستون گرفتمش..
آقاتون رو هم سلام برسونید، مرد خوشبختیه که تو همسرشی..
از خودم دیگه چیزی نمیگم، یعنی اون قدر نا امید و مایوسم که دیگه حرفی ندارم که بگم.. من امسال مردم و الان فقط یه زندگی نباتی رو دارم.. دوست ندارم راجبش حرف بزنم..
ان شاالله بعد از محرم و صفر بری سر خونه زندگیت..
ببخشید اگه کامنت دادم و مزاحمت شدم..

وای سعید . نمیدونی چقدر خوشحالم از دیدن کامنتت.
گواهینامه رو که گرفتم آئین نامه دفعه دوم توشهری هم دفعه دوم . من الکی هی به تعویقش مینداختم !
نمی دونم چی بگم ....فقط میخوام بدونی درکت میکنم ... و نمیخوام الان امید الکی بدم ...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد