گـلابـــتون

که شاید..... کسی.... کمی همدرد ما باشد....

گـلابـــتون

که شاید..... کسی.... کمی همدرد ما باشد....

خیلی بی معرفتی

روزی برای لبخندش نذر میکردم .....

آرزوم رسیدن به آرزوهاش بود ...

حالا که از همیشه بهش نزدیک ترم ..دیگه دوست من نیست ! دیگه دوست او نیستم !

همیشه تو اوج با هم بودن میفهمی که خیلی فاصله داری....


پ. ن : گاهی وقتها حس میکنم دستهام  دارن  از بی نمکی  فاسد میشن.



ای بابا ...!

میگه : خانوم این کاغذ به چی دردی میخوره ؟ نگهش دارم ؟!!!

میگم :  رسید انجام کار هستش ..میخوای بندازش دور...!


میگه : این چه طرز  برخورده ؟ من فقط سوال پرسیدم!!


قصه از کجا شروع شد؟

قصه از کجا شروع شد؟

ای گل نیلوفرم، ای همۀ باورم، آره می دونی از همه عاشق ترم...

یادش بخیر ...امروز یاد اندی افتادم !...بقول بچه ها چه نوستالژی دارم با ترانه هاش ! 

 

قصه از کجا شروع شد؟ از گل و باغ و جوونه، از صدای مهربون و یه سلام عاشقونه...

حوصله

دیروز کلاس نرفتم ..امروز هم الکی گفتم خواب موندم ..حوصله دانشگاه رو ندارم ..جوصله حرفاشونو ندارم ..نمیدونم فردا رو چیکارش کنم ..خدا کنه تا شنبه حالم خوب بشه ..

بر دلم ترسم بماند ..

بار الها

اجلم را به تاخیر انداز چند روزی است دلم تنگ کربلا شده است ...

کات

گاهی حس میکنم صورتم از التهاب میسوزد...

حتی وقتی که ساعت ها به دیواز روبه رو خیره شدم وحرکت پاندول یکنواخت ومنظم ساعت را مرور کردم...

واقعیت هارا چیزی نمیتواند تغییر دهد ...حتی اگر هزار بار آرزو کنم  ,سرم را که بالا گرفتم دستی روی شانه ام بنشیند وکارگردان کات دهد ...

منکر!

چی مونده که این امام جمعه بهش گیر نداده باشه ..

این سری نوبت آهنگ پایانی سریال مختار نامه  بود ! گمونم اصلا تا چند روز پیش که تو اخبار ازش تعریف کرد  نمیدونست که خوانندش خانمه ...حالا دیگه  شد منکراتی ...!

کتاب !

امروز کتاب دوستمو از وسط به دو نیم  کردم ! آخه همش واسه دو هفته برم یه کتاب دیگه بخرم ؟!

ارزو

دیروز رفته بودم برای یه کاری چندتا عکس بگیرم از این پروزهای خیلی بزرگ شهر .... 

 به قول بچه ها گفتنی  خیلی حال داد !!  ازیه  قسمت که میخواستم برم  قسمت بعدی هـــی به هم بیسیم میزدند : آقای فلانی برا اون قسمت آماده باشید ! یکی هم پیدا شد به ماهم بگه خانم مهندس عقده ای نشویم !!

پسر خاله

 

خاله ام یه پسر داره فکر میکنه همه دخترای فامیل عاشقشن ! 

 حالا خوبه پسرش 20 سال بیشتر نداره  وسربازی هم نرفته ! دلم میخواد یجوری ازین توهم درش بیارم !

کاشکی..

صداش میاد ...خودم رو به خواب میزنم .. 

.اونم بی خیال میشه و سرگرم گوش کردن اخبار میشه ..

کاش مثل قبلا حوصله داشت میومد آروم پتو  رو کنار میزد ...واینقدر زل میزد تا  ریز ریز خنده ام بگیره وبعد بگه یه چایی درست کن باهم بخوریم باشه .....

کاشکی میشد بهت بگم چقدر صداتو دوست دارم ...

گل پسر

دیروز سر ظهر از کلاس می اومدم .. 

خیابون خلوت ومن در افکار خودم بودم ... 

شنیدم یکی داره سوت میزنه ! 

سر برگردوندم دیدم یه گل پسری توی ماشین داره علامت میده ... 

گفت: من رامینم ...خودتو معرفی نمی کنی؟ 

گفتم: نه! 

گفت : میدونی چرا خودتو معرفی نمی کنی؟ چون گل گلم که نیاز به معرفی کردن نداره! 

با خودم گفتم : خدایا پناه میبرم به خودت از شر شیطانهای چرب زبون! 

و از اولین فرعی پیچوندمش..

بر عکس

خیلی وقتا درست اون چیزی که فکرشو میکنی بر عکس میشه  

درست مثل امروز من ... 

وقتی میخواستم از مدیر تشکر کنم .. 

گفت : خانوم چرا دیر اومدی ؟ ساعت کاری از ساعت 8 شروع میشه  

گفتم : چشم دیگه تکرار نمیشه  

گفت : تکرار بشه باس بری تو قسمت قبلیت کار کنی.. 

توی دلم گفتم : ایششش ..تازه به دورون رسیده .. !

عذاب وجدان

جلوی در دانشگاه که رسیدم ..گفتم شما کنار در وایستا ..من زودی بر میگردم .. 

تو چشام نیگا کرد وگفت : کسر شانت میشه من کنارت وایسم ؟ 

.. 

.. 

.. 

عذاب وجدان داره خفه ام میکنه خدایا ...