گـلابـــتون

که شاید..... کسی.... کمی همدرد ما باشد....

گـلابـــتون

که شاید..... کسی.... کمی همدرد ما باشد....

کات

گاهی حس میکنم صورتم از التهاب میسوزد...

حتی وقتی که ساعت ها به دیواز روبه رو خیره شدم وحرکت پاندول یکنواخت ومنظم ساعت را مرور کردم...

واقعیت هارا چیزی نمیتواند تغییر دهد ...حتی اگر هزار بار آرزو کنم  ,سرم را که بالا گرفتم دستی روی شانه ام بنشیند وکارگردان کات دهد ...

نظرات 3 + ارسال نظر
ویکی... 1389/10/01 ساعت 14:14

سلام.میخوام آرزو کنم که بلندتترین شبت بیشترین ستاره ها رو داشته باشه.
اما از یطرف میترسم بگی برو گمشو برای سحر جونت آرزو کن.از طرفی هم نمیدونم چرا هربار درباره چیزی میخوام بگم قبلش طرقژف کلا پروندشو مختومه کرده.من اگر میخوستم آرزو کنم هم تو با این پستت طخط بطلان روش کشیدی.
چته...؟!
قاطی کردی؟!
من که فکر نمیکنم با امید و آرزو بشه بجایی رسید اما اینم نیست که تو میگی بابا افسردگی افسردگی میاره امید امیدواری.مطمئنم با نا امیذژدی وضع آدم بدتر میشه.
حالا بگو بینم با سحر قاطی داری یا شوخی؟!بعد چرا سر من میشکنی؟!

سحر 1389/10/02 ساعت 15:55

نه ! واقعیت رو چیزی عوض نمیکنه ! هیچی ..

محمد 1389/10/02 ساعت 18:57 http://in-my-place.blogsky.com

واقعیت عوض شدنی نیست.قبول کردنیست.
باید قبول کرد وگرنه زیر بار راه حل له میشی.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد