گـلابـــتون

که شاید..... کسی.... کمی همدرد ما باشد....

گـلابـــتون

که شاید..... کسی.... کمی همدرد ما باشد....

به سلامت دارش ..

چه خوش خیال است ! فاصله را می گویم !

به خیالش تورا از من دور کرده ..نمیداند تو جایت امن است اینجا ..میان دلم ....!

 

+ آن سفر کرده که صد قافله دل همره اوست ...

                                                هر کجا هست ...

تو کجایی یابن الحسن ....

آجرک الله .

می گویند : انتظار مهدی ، امتداد عاشوراست ..

تو این روزها.. مخصوصا این شبها ... بیشتر از همیشه از ذهن ما عبور میکنی ...

من در پشت قاب نگاه تو چگونه تفسیر می شوم ، نمیدانم ..

اما میدانم هرچه باشد قهرمان این داستان تویی ..

 

+ لقد عظم مصابی بک ..

باران که می بارد ..

وقتی ابرهای پاییزی مقابل چشمانمان می گریند ..وقتی تکرار غریب ثانیه ها جای خالی یک منجی را داد می زنند ، وقتی پراز حس تنهایی وترس ایم ..

دلمان به یک چیز خوش است ...

اینکه زیر نگاه بلند تو نفس می کشیم ...

 

+ باران که می بارد ،تو می آیی ..

اللهم عجل لولیک الفرج

...

دنبال کلمه میگردم ..دنبال واژه ای که بتواند توصیف کند این جمعه ها را ..

جمعه ی بی انتظار

جمعه ی تسلیم ..

به فریادمان برس ای عزیز خدا ..

...

هذا یوم الجمعه ...وهو متوقع فیه ظهورک .... 

 

+ خدایا متنظرم کن ....

امروز هم گذشت ودلم مهمان نشد ...

      بر سر سفره ای که نان دعایش کپک زده است ...

...

نشسته ام روی روزهای روزمره زندگی ....کاری کرده که یادم برود دل طلب تورا دارد ...آن وقت میشویم منتظرانی که انـتظار فقط لق لقه دهانشان میشود با دعاهای خسته و توشه ی خالی ..

 

++ دعایم کن ...

...

گاهی همینطور بی دلیل ..بی دلیل که نه ..غصه امان می گیرد ..مخصوصا جمعه ,وقتی غروب میشود ..

بیا بگو که از که بگیرم سراغ تورا ..

کمرنگ

جهان بی او چه بی رنگ ست ..

              انتظار ما چه کمرنگ است        واین احساس پر از ننگ است

تو ..

        تو می آیی ومن دیگر نمی گویم ...

                                                          .....

فاصله

در دلم هستی وبین من و تو فاصله هاست ...

تمام شد..!

جمعه آخر ماه رمضان امسال هم دارد میرود ..

میخواهم بخواهم  این شب ها خودت دعا کنی برای این سرزمین ومردم چشم براهش ...

به اینکه لایق حضور شویم .....خستــه شدیـم ...

چه کنم ...

باز هم نیامدی ..

چه کنم که واژه ها برای از تو گفتن کلیشه میشوند ..

چه کنم که ازتو چیزی نمیدانم ....

چه کنم که عادت کرده ام به این شب جمعه نوشتن ها ...

 

کـاش که ایـن فاصله را کـم کنی ..

من اینجا بس دلم تنگ است ..

دلم  روزهای را میخواهد که هرووقت غصه ام گرفت روبرویش بایستم وخانه تکانی کنم ذهنم را ..وآن وقت او دلداری امان دهدو آماده برای روزهای سخت ...

دلم بودنش رابهانه میکند خدا ...

 الهم اشکو الیک فقد نبینا غیبه ولینا ... مـارادریــاب ...

..

شب جمعه ست وباز نگاه مهربانی را جستجو می کنیم  که بی توقع چشم هایمان را که از گرد وغبارزمانه خاک گرفته بشوید ..و دعا کند که حالمان ..تمام زندگی امان پر شود از دوست داشتن با او بودن ...

ودلمان  خوش است که " زمین به بندگان شایسته خدا خواهد رسید ..."

یار همیشگی

 باید شاعر بود ..شاعر ها خوب بلدند چطور قشنگ آه بکشند ..چطور از رنجی که برتو رفته بگویند ...بلدند غم شان را بسرایند ..ما فقط بلدیم به سبک خودمان شب های جمعه نبودنت را به یادمان بندازیم و خدا خدا کنیم که دستمان از دامنت یک لحظه جدا نشود ..که روزگار پر طوفان است وهیچ کس را از فردایش خبری نیست ...    هوایمان را داشته باش یابن الحسن...

خودم چیزی ندارم ..

یا وجیها عندالله ........اشفع لنا عندالله ...

تولدت مبارک ..

سلام بر تو ای بقیه الله فی ارضه .. سلام بر توی ای وعده حتمی خدابرای روزهای سخت ..

رسم براین است که جشن تولد به مولود هدیه می دهند ..ما چیزی شایسته تو نداریم ..فقط گاهی ..از پشت این دیوار بلند انتظار سرک میکشیم بگوییم دوستت داریم ...

 بگوییم .. که در صمیمانه ترین آرزوهایمان هستی..

حتی اگر سالها بگذرد...

                  سالهایی که نه خبری از تو باشد نه از من ... 

شاید ..

نمی دانم چه کرده ایم یا... چه نکرده ایم ..که جمعه های قرمز تقویم تند تند ورق میخورد

و ما هنوز دعای فرج میخوانیم ...

تو هم با من بخوان :

             الهم کن لولیک ...

شاید فرجی شد ...

کمکم کن...

سربه سرم نگذار ...حوصله ام تنگ شده ...بیقرار وخسته ام ...آن بار خواستم دعایم کنی ...ممنون ...این بار میخواهم کمک کنی یابن الحسن ... 

  

تو همون حس غریبی که همیشه ....

فقط همین ..

هزار وچند سال است که هدیه خورشید را جا گذاشته ایم ..هزار وچند سال است جهان همچنان تاوان بی لیاقتی اش را پس میدهد ..هر شب جمعه هستند کسانی که بهتر از من بخوانند ..خدا کند که بیای ...

می خواهم امشب برایم دعا کنی ..همین ...

گمشده

این جمعه حرفی ندارم ..   نمیدانم چه بگویم ..

 انگار میان این همه کلمه و واژه گم شده ام ...انگار یک بی خبری بزرگ میانمان فاصله انداخته...

شاید همین است که اینقدر حرفهایمان از او بوی تکرار میدهد ... شوق را گم کرده ایم ...

 .....  ای قلم میان حرفهایت اثری نیست ....

برو ای گدای مسکین ...

                                                    

مسافر تنهای ما ..

آمد شبی که آسمان آغوش خود را باز میکند ..برای آرزوهای تمام ناشدنی ..تا بالهایمان را زیر ستاره های دل انگیز این ماه قشنگ خدا بتکانیم ..کز نکنیم .. ودور از فکر وذکر های معلق خودمان را به دستهای گرم خدا بسپاریم ...

خدایا ..ای که برای هر خیری امیدمان به توست ..ما مسافری داریم که هر وقت او بیاید تمام آرزوهای ما برآورده میشوند ...خدایا بگو آن مسافر تنها زودتر بیاید ...

بوی گلاب

سلام ..

میدانم .جواب سلام واجب است ..پس یکی طلب من !

امشب خوشحالم ..ذوق کرده ام که بهانه ای دارم ..

همین چند سطری که به شبهای جمعه به هوای تو نوشته میشود ..کافیست برای بوی گلاب این وبلاگ که به سر تیترش بیاید ..

می گویم ما که  آدمهای خیلی بدی نیستیم ..فقط کمی فراموشکاریم ..کمی هم ساده لوح ..کمی هم خب سر به هوا ...این ها همه توجیح خوبی برای این شب جمعه توست ..نه ؟

قرارمان ؟

ثانیه های گذران ..سالهای هجر تورا تمدید کرد ....

         وباز شب جمعه ای بی تـو ....

یابن الحسن دلم بیـقرار و هجـر تو برقــرار ...

                        

                       قرارمـان کدامین جمعه میرسد ..؟

خسته ام میفهمی ؟

سلام آقا...خسته ای میدانم .. دلتنگی میدانم ... 

من این دلتنگی را خوب میدانم ..من  هم از این همه نبودنت دلم تنگ است میدانی.. ؟ 

من هم خسته ام ...خسته ام ازهرجمعه ای که گفتم ..که خواندم..؛"کی باشد ماراببینی وما تو راببینیم"  و نـدیـدمـت ...شاید چشم های خواب آلود من تورا نمی بیند ... 

 من ..من دیگر از این بی لیاقتی ها خسته شدم ....

منتظر

سالهاست منتظر کسی هستیم که قرار است از تمام دنیا زدگی ها رهایمان کند.. سالهاست نگاه مهربانی را میجوییم که چشمهایمان را بشوید وجور دیگر دیدن را یادمان بدهد .. سالهاست دل دنیا برای جرعه ای عدالت تنگ شده ..

 آخ ازاین غریبی  تو  و دلهای بی انتظار ما ..

باز هم ...

بعضی وقتا دنبال یک نام یا یک روز در تقویم هستیم که بیاد کسی بیافتیم ...بعضی هامان منتظریم تا بعضی روزهایی از زندگی امان از راه برسند .. برای آن روزها لحظه شماری می کنیم ... انتظار را می فهمم ..اما غربت انتظاری که برای تو میگویند را بیشتر می فهمم ... 

وقتی میگویم خدا کند که بیایی  ..شاید تو میگویی : خدا کند که بخواهی...