گـلابـــتون

که شاید..... کسی.... کمی همدرد ما باشد....

گـلابـــتون

که شاید..... کسی.... کمی همدرد ما باشد....

نامزدهای سابق

- "وا جعفر آقا کجا تشریف می برید این وقت  شب…..؟

-  بیداری هنوز رضا؟

(جعفر آقای ما هنوز همسرش را به اسم پسر بزرگش صدا می کند!!..حتی نیمه شب!)

….راستش از شما چه پنهون دارم می رم ازدواج مجدد کنم …البته با اجازه ی شما….خداییش اگر شما که مادر بچه هامی رخصت ندی قدم از قدم بر نمی دارم…حالا اجازه هست تجدید فراش بکنیم یا نه؟

….گونه های زینت خانم -ببخشید مادر رضا یا همان رضا- سرخ می شود و با خجالت می گویداِ وا جعفر آقا این چه حرفیه..اجازه ما هم دست شماست…فقط تو رو خدا عدالت رو فراموش نکنی ها !….” جعفر آقا به زینت خانم چشمک می زند و لبخند شیطانی بر لبش نقش می بندد...

..”ای به چشم….”

از کتاب : نامزدهای سابق نویسنده : ...

نظرات 4 + ارسال نظر

سلام
خوبی؟
الان مخاطب شما باید بخنده یا بشینه زار زار گریه کنه ؟
دیگه این موضوعات قدیمی شده و خوب جایی هم پیدا کردن لای کتابهایی که شاید چندی دیگر فقط خاک به سراغشون بره و البته خوندنشون خالی از لطف نباشه و بشه دور همی سرگرم شد ..

حالا این شما زن ها بودید که ایستادگی کردید و دارین حقتون رو می گیرید یا بعضا مردها بودن که شل اومدن و شما دارین یه جورایی از آب گل آلود ماهی میگیرین ؟
البته این رو هم بگم که مردها اینطوری هم که نویسنده کتابی که شما خوندی ازش نبودن و زن ها اینقدر ریلکس دمش گرم نبودن ...
موفق باشی

سعید S 1390/03/02 ساعت 10:04

من از هیمن نویسنده کتابهای دیگه ای هم دستم هست که دارم میخونم...نویسنده ی خوبی هستش...

در ضمن خنده ی شیطانی رو هم خوب اگفتن...چون همون اولین بارش هم اشتباه بودهُچه برسه به دومی و احیانا سومی و ...

سلام
پست بالاییتون خیلی زیبا بود ... مرسی

خوشحال شدم از حضورت در وبلاگم

Fatima 1390/03/06 ساعت 20:27 http://www.scent4.blogsky.com

دلم می خواست برای پست بالایی کامنت می ذاشتم . اینکه یکی هم مثل من این روزها دلش پر کشیده..برای کسی که نمی شه پیشش بود...نمی شه نشست تو محضرش و با حضورش تمام درد و رنج های زیستن بین ناپاکی های اطراف رو فراموش کرد...اینکه بفهمی خوبی هست...تجسمش رو ببینی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد