گـلابـــتون

که شاید..... کسی.... کمی همدرد ما باشد....

گـلابـــتون

که شاید..... کسی.... کمی همدرد ما باشد....

دستها میلرزند

چشمها مانده به در

دستها میلرزند

من سر خط بودم.....اول اول راه 

بند بند غزلم  مانده به جا 

می نویسد... 

 

                           میشود اول راه ؟

نظرات 4 + ارسال نظر
سعید 1390/01/16 ساعت 22:26

درسته که بعد از دوبار خوندن چیزی از شعر نفهمیدم..ولی هم ریتمش قشنگ بود و هم قشنگ بود چون شما گفته بودی...

حسین 1390/01/17 ساعت 23:26

سلام
خیلی وقت بود که سر نزده بودم
خیلی عوض شده وبلاگتون... قشنگ شده
آخرین پستی که خونده بودم "مگسی را کشتم" بود
همه پستهاتون رو خوندم خیلی دلنشین بود بعضیاش هم خیلی غمگین...
براتون آرزوی خوشبختی می کنم
التماس دعا... خدانگهدار

ویکی 1390/01/18 ساعت 15:07 http://4tik5.mihanblog.com

سلام عرض کردیم.
خیلی مخلصیم.
شوما خوبین؟
شکل و شمایل عوض کردین و خیلی زیبا گشته این.
ولی غمگین میباشین.
و دستاتونم میلرزد.
میدونم چته...
اگر باز قاطی نکنی واسمون نسخه تو بیپبچم
دستات یخ کرده به گرمای دستی نیاز داره

لیدوما 1390/01/18 ساعت 16:50 http://azda.mihanblog.com

چشم ها مانده به در...
چقدر از انتظار بدم میاد متاسفانه بیشترین چیزی که توی زندگیم تجربه اش کردم همین بوده

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد