کتاب "شوهر من " شامل چهار داستانه که نمیشد بی مقدمه بخش از ان را انتخاب کرد :
داستان دومش حکایت مردیست که زنش چند روزی به مسافرت می رود و او زندگی زناشویی اش را با آنا مرور می کند و حتی زندگی آنا را در سفری که بدون او رفته متصور می شود و به مرور شک ها و گمان ها به سراغش می آید وکم کم همینها باعث میشود که به همسرش خیانت کند ...
* * *
گفت: دیگه نمی خوام پیش اون بری.دیگه نمی خوام ببینیش.
. خم شد روی من .اما با یک حرکت هلش دادم-
گفتم تو چه اهمیتی برام داری؟ تو هیچ چیز تازه ای برام نداری-هیچی نداری که بتونه من رو جذب کنه. به مادرم و به مادر مادرم شباهت داری- و به تمام زنهائی که تو این خونه زندگی کرده ن. تو وفتی بچه بودی کتکت نزده ن.از گرسنگی عذابت نداده ن.مجبورت نکرده ن از صبح تا شب زیر افتابی که پشت آدم رو می شکافه توی مزرعه کار کنی. اره - حضور تو بهم آرامش می ده- ولی فقط همین.نمی دونم چی کار کنم - ولی نمی تونم دوستت داشته باشم و با آرامشی ناگهانی پیپم را برداشتم و به دقت پرش کردم و بعد روشنش کردم و گفتم: در ضمن- این بحث ها بیهودست - این حرفها بی اهمیته - ماریا خوشگله حامله ست… .
بخشی از کتاب: "شوهر من " نویسنده:ناتالیا گینزبورگ
متاب جالبی باید باشه...اصولا من فضولم،دوست دارم از جیک و پوکهای معمولی مردم به خصوص طرز فکرهاشون باخ ببشم،شاید این جور کتابها کمکم کنن...
چقدر غلط تایپی داشتی !
آره بخون ..خیلی خوبن..
از بس مطلب جالبی بود خواستم سریع کامنت بذارم که اینجوری غلط غلوطش زیاد شد...
اشکال نداره حالا ..
خوشحالم
جدی جالب بود ؟
هیچوقت این مردها رو نمیشه تنها گذاشت!!!
بعضیهاشون رو البته